یادگیری کارآمد
مقدمه
به عقیده شما یادگیری فرایند ساده ایست؟ درباره یادگیری کارآمد چه فکر میکنید؟ یادگیری به بیان ساده فرآیند انتقال اطلاعات از محیط پیرامون -از یک کتاب درسی، گزارش شرکت، یک موسیقی – به داخل سر ما و ساختن گنجینه دانش خودمان است. والدین، معلمان و سایر متخصصان توصیه های منطقی فراوانی در مورد چگونگی یادگیری بهتر دارند: مکان خاصی را برای مطالعه انتخاب کنید و به طور مداوم از همان مکان استفاده کنید. در یک زمان تنها بر روی یک موضوع تمرکز کنید. دقیقاً قبل از یک آزمون یا یک جلسه مهم روی مطالب تمرکز کنید.
اما به نظر می رسد که یادگیری آنقدرها هم ساده و واضح نیست – برای مثال، تمام دستورالعمل های بالا کاملاً اشتباه است. تجربه خود ما -یا فرزندان یا کارمندانمان – در زمینه یادگیری به ما نشان می دهد که یادگیری می تواند یک فرایند دشوار باشد: ما می خوانیم و حفظ می کنیم و تمرین می کنیم، و اما اطلاعات همیشه ثابت نیست. تحت فشار یک امتحان یا مخاطب، دانشی ما که به سختی به دست آورده ایم عملا ناپدید می شود.
در این مقاله سعی داریم به یادگیری، روشهای یادگیری بهتر و پیشنهاداتی برای استفاده از آنچه آموخته ایم یعنی “یادگیری کارآمد” داشته باشیم.
یادگیری و پیشینه روانشناختی آن:
بیش از حدود یک قرن، روانشناسان نظریه های مفصلی درباره چگونگی یادگیری داده اند که عمدتا پیچیده، جزئی و بی فایده بوده اند.
حدود ده سال پیش، محققان پژوهشی کاملا متفاوت را آغاز کردند. آنها با استفاده از ابزارهای علوم اعصاب و روانشناسی شناختی به نحوه یادگیری واقعی مغز توجه کردند. این حوزه جدید طی دهه گذشته با تولید برنامه های دانشگاهی، ژورنال های حرفه ای، کنفرانس های تحقیقاتی و هزاران گزارش علمی، رشد چشمگیری داشته است. آنچه که آنها کشف کردند حیرت برانگیز بود: مغز مجموعه قوانین خاص خود را برای یادگیری بهتر دارد- و این قوانین اصلا شبیه آنچه ما تصور می کردیم نیست. برخی نتایج قابل توجه از این قوانین عبارتند از:
- چگونگی یادگیری ما، آنچه می دانیم و می توانیم انجام دهیم را شکل می دهد. دانش و توانایی های ما عمدتاً توسط ضریب هوشی یا اندازه گیری ثابت دیگری از هوش سنجیده نمیشوند بلکه توسط اثربخشی فرایند یادگیری ما تعیین می شود: آن را ضریب یادگیری بنامید.
- همه می توانند به طور موثرتری یاد بگیرند. یادگیری موفقیت آمیز به مدارس فوق العاده، جلسات آموزشی مفصل یا تکنولوژیهای گران قیمت احتیاج ندارد. بلکه فقط درک نحوه عملکرد واقعی مغز را می طلبد.
- ما به یک انقلاب در یادگیری نیاز داریم: در مدارس، در خانه و در محل کار. اگرچه دانش یادگیری در طی دهه گذشته پیشرفت های چشمگیری داشته است، اما یافته های آن محدود به مجلات و کنفرانس های دانشگاهی است. وقت آن است که این دانش را به نفع دانش آموزان در همه جهان آزاد کنیم.
یادگیری کارآمد
امروزه برای داشتن یک جامعه، شرکت یا نیروی انسانی که در جهت درست برای رسیدن به هدف مورد نظر خود حرکت می کند روش ها، کتابها، سمینارها و مقالات متعددی وجود دارد اما آنچه در این مسیر سبب ناامیدی می شود این است که تاثیر مورد نظر از آنچه آموخته می شود در رفتار افراد مشخص نمیشود. یعنی یادگیری کارآمد اتفاق نیافتاده است. شناخت ذهن و رفتار افراد در پیدا کردن دلیل این امر بسیار موثر است. دانستن پاسخ سوال هایی مانند:
ذهن انسان در هنگام شنیدن آموزشها چگونه عمل می کند؟
چه مقدار از آموزش ها بعد از شنیدن فراموش می شوند؟
آیا یک بار شنیدن یا آموزش دیدن کافی ست؟
و…
پاسخ به این سوالات و مشابه آنها روشهای موثری برای یادگیری کارآمد ارائه می دهد. روش های قدیمی تر مثل نت برداری، بازخوانی تا بیست و چهار ساعت بعد از آموختن، خلاصه نویسی نکات مهم با خط خوش و دستی، یاد دادن آنها به دیگران در کمتر از یک هفته پس از یادگیری.
با وجود اینکه این روش ها رایج است اما با توجه به مشغله افراد وتوجه به شرایط کنونی انجام آنها مشکل است و در عمل می بینیم که کمکی به افراد برای یادگیری کارامد نمی کند. با مطالعه رفتار افراد می فهمیم که صرف آموختن سبب ایجاد تغییر در رفتار نمی شود. وقتی ما از دانستن چیزی به سوی عملی کردن آن پیش می رویم لازم است سه مرحله تغییر ایجاد کنیم:
مراحل ایجاد تغییر:
۱. تغییر در مرحله دانستن؛ یعنی تنها عمل دیدن یک فیلم جدید یا خواندن یک کتاب جدید یا به طور کل یاد گیری اطلاعات جدید که میزان آن مشخص و محدود باشد است.
۲. تغییر نگرش از منفی به مثبت؛ برای توضیح این مرحله یک مثال می آورم. در سال ۱۹۵۴ راجر بنیستر یک مایل را چهار دقیقه پیمود. این کار از توان یک انسان خارج بود اما او توانست یک مایل را در سه دقیقه و پنجاه ونه و چهار دهم ثانیه هم طی کند. این کار در ۱۹۵۴ غیر ممکن بود اما به دنبال این اتفاق جان لندی این مسیر را در سه دقیقه و پنجاه وهفت و نه دهم ثانیه رکورد زد. در پانزده سال بعد رکورد راجر ۲۶۰ بار شکسته شد. این جریان تفکر منفی در خصوص انجام نشدنی بودن دو یک مایل در چهاردقیقه به تفکر مثبت انجام شدنی بودن تغییر داد و این آموزش را برای مردم داشت که بیشتر بیاموزند و کارهایی را که می خواهند، انجام دهند شاید حتی بتوانند تاریخ ساز هم بشوند! اگر هر کدام ازما به حرف اطرافیان گوش می دادیم و منفی بافی های آنها را در زندگی خود وارد می کردیم دیگر هیچ اتفاق قابل توجهی رخ نمی داد و زندگی بدون چالش و دلسرد کننده طی می شد.
۳. مرحله سوم تغییرات رفتاری ست و به این دلیل مشکل ترین مرحله است چون شما باید کاری انجام بدهید. تا اینجا خوب است خلاصه کنیم که یادگیری کارآمد؛ آموزش عمیق و با مقادیر کم و با تکرار مدام آموخته ها در فواصل منظم تا زمانی که این دانش به یک نگرش مثبت بیانجامد نیاز دارد.
نگرش مثبت رفتارهایی مثل هیجان زده شدن از فراگیری آموزش های جدید، امید داشتن به روشن شدن شعله تخیل و رسیدن به جمله “آها فهمیدم!” را به همراه دارد. اگر ما اطلاعات را فارغ از اینکه از کجا و چه کسی می آموزیم با ذهنی باز و بدون پیش داوری دریافت کنیم و بارها و بارها تکرار کنیم تا در آن خبره شویم و بتوانیم محصول آن را برداشت کنیم می توانیم زندگی خود را متحول کنیم. نگرش مثبت ما را به انسانی بدل می کندکه به جای آنکه از ابتدا با منفی بافی جلو پیشرفت کار را بگیرد با مطرح کردن این سوال که چگونه می توانم از این اطلاعات استفاده کنم یا این اطلاعات ارزش دارد من باید آن ارزش را بیابم و از خود بپرسم که چگونه می توانم آن را بکار گیرم، بتوانیم یادگیری کارآمد را تجربه کرده و در زندگیمان پیشرفت کنیم.
رفتارشناسی یادگیری
با رفتارشناسی مواجهه انسان با یک ایده یا مطلب جدید میتوانیم متوجه شویم در چه مرحله ای هستیم تا در تغییر رفتار پیگیری موثرتر داشته باشیم و با تکرار، این عادت را به رفتار کاربردی بدل کنیم. وقتی ما با یک مطلب جدید مواجه می شویم اول از آن دور می شویم یعنی آن را نمی پذیریم. بعد مقاومت می کنیم. در مرحله بعد سکوت می کنیم، در واقع تا حدی آن را می پذیریم سپس در مورد آن صحبت می کنیم و سعی می کنیم به طور کامل آن را بپذیریم. بعد آن را بکار می بریم و سعی می کنیم توجه بقیه را جلب کنیم تا آنها هم آن را بکار ببندند و در آخر آنقدر آن را تکرار می کنیم که بخشی از ما می شود و آن را به دیگران توصیه و آموزش می دهیم. در فرآیند یادگیری کارآمد ما این مراحل را می شناسیم و سعی می کنیم آن را طی کنیم. با تکرار مداوم نیز ممکن است بتوانیم زودتر این مراحل را طی کنیم و ذهنمان را به ذهنی باز، پذیرا و مثبت تغییر دهیم که امکان انجام هر کاری را دارد. و بالاخره گام آخر: ارائه آموخته ها به دیگران. در فرآیند یادگیری کارآمد بعد از اینکه افراد آموزش دیدند لازم است تا آنچه یاد گرفته اند را ارائه دهند و به دیگران بیاموزند. این مرحله بسیار مهم و لازم است اینجا درست جایی ست که دانسته ها به کار می آیند. در این مرحله نیاز به یک مربی خبره وجود دارد که با پیگیری موثر هم شخص را حمایت و هدایت کند و هم به او برای طی کردن و پیگیری بقیه مسیر انگیزه دهد. این که ما بتوانیم در مورد آنچه یاد گرفته ایم با کسی که در آن خبره است صحبت کنیم هم اشکالات ما را برطرف می کند و هم اعتماد ما را به خودمان افزایش می دهد تا بتوانیم در مرحله بعد آن آموزشها را با دیگران سهیم شویم و به افراد دیگر یاد دهیم. اینجا دقیقا ما به هدف یادگیری که کارامد بودن آن است دست یافته ایم.
جمع بندی
در این مقاله سعی کردیم نگاهی متفاوت از کلیشه های رایج پیرامون یادگیری را معرفی کرده و پس از آن یادگیری کارآمد را شرح دهیم. همان طور که در مقاله های پیشین در مورد انباشت اطلاعات (این لینک) با شما صحبت کردیم، یکی از مشکلات انسان امروزی کسب اطلاعات بسیار زیادیست که در واقع توانایی استفاده از همه آنها را ندارد. بنابرین اگر آموزشی هم از این اطلاعات کسب کند، آموزش کارامدی نیست چون عملا توانایی عملی کردن آن دانش را ندارد. بنابرین خوب است با شناخت محدودیت های ذهن انسان و همچنین مفهوم و مراحل یادگیری کارامد، دانش خود را هوشمندانه مدیریت کرده و از آن به بهترین نحو ممکن استفاده کنیم.
منابع :
سایت روانشناسی امروز https://www.psychologytoday.com/
کتاب عملی کردن دانسته ها (لینک معرفی)
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.